او يک خيابان نيست، يک دنياست
او يک خيابان نيست، يک دنياست
او يک خيابان نيست، يک دنياست
نويسنده:جواد حسيني نصر
از خيابان نوفل لوشاتو که به سمت غرب برويد، در ميانه هاي خيابان، خيابان فرعي و عمود قرار دارد که نام روي تابلوي آن کمي براي عموم تعجب بر انگيز است. «هانري کربن»، نه اسم يک آدم سياسي است که بارها شنيده باشيد که تلفنش را بداني و نه چيز ديگر، نامي که شايد تنها براي علاقه مندان به فلسفه و عرفان آشنا باشد و تلفظ درست نام خانوادگي اش هم اين است: «کُربَن.»
هانري روز 14 آوريل 1903 در پاريس به دنيا آمد، اولين فرزند خانواده که درست ده روز پس از تولدش با مرگ مادر به دايه سپرده شد ولي وقتي عمه اش در 8 ماهگي او را ديد با يک کودک نحيف روبه رو شد و با اجبار و بدون موافقت پدر او نزد خودش برد، به تبع زندگي در يک خانواده معتقد کاتوليک فرانسوي ابتدا در يک مدرسه عالي علوم مسيحي به تحصيل پرداخت. جان شيفته ي کربن او را پي فلسفه فرستاد، او دنبال حکمت الهي و عرفان بود و تنها بخشي از مسيحيت، نهضت پروتستان بود که مي توانست پاسخگوي بخشي از نيازهاي هانري باشد، هانري وارد دانشگاه سوربن شد و در سال 1925 موفق به دريافت ليسانس فلسفه شد، در 1926 پايان نامه عالي فلسفه، 1928 ديپلم مدرسه تتبعات عاليه دانشگاه پاريس و در 1929 ديپلم مدرسه زبان هاي شرقي پاريس را به دست آورد.
هانري حالا علاوه بر اينکه به فلسفه غربي تسلط پيدا کرده بود توانسته بود با زبان هاي کلاسيک اروپايي، عربي و فارسي هم کاملاً آشنا شود و حتي زبان پهلوي را هم فرا گيرد. کربن شاگرد فيلسوفان بزرگ عصر خود از جمله ادموند هوسرل، ارنست کاسيرر، اميل بريه، اتين ژيلسون و لوين ماسينيون بود.
ورود به مدرسه ي زبان هاي شرقي باعث شد تا از نوامبر 1928 به عنوان شرق شناس درکتابخانه ي ملي به کار گرفته شود و اين آغازي بود به گريزي به سمت شرق، اينجا بود که لويي ماسينيون به داد او رسيد: «جز صرف و نحو لغت نامه چيز ديگري در اختيار نداشتم، از خود پرسيدم که به چه کارمشغولم و چه مي کنم، در کجا راه را گم کرده ام و يا به خطا رفته ام؟»
ماسينيون از سال 1928 در "کولژ دوفرانس" با عنوان مديريت بررسي هاي اسلامي در بخش علوم مذهبي مدرسه عالي آموزشي عربي را آموزش مي داد و به گفته هاي کربن ولخرجي به خرج مي داد و از بيرون ريختن دانشش ابايي نداشت.
کربن درگير سؤالات بي پايان در مورد روابط بين فلسفه و تصوف و آموزه هايي که ماسينيون در مورد تشيع به او آموخته، بود تا اينکه: «خلاصه ي مختصري از سهروردي به زبان آلماني خوانده بودم که ماسينيون از سفر ايران بازگشت و يک چاپ سنگي از اثر اصلي سهروردي با نام « حکمت الاشراق» با خود آورده بود، همراه با تفاسير؛ کتاب بزرگي با بيش از پانصد صفحه بود و به من گفت: اين را بگيريد، فکر مي کنم در اين کتاب چيزي براي شما وجود داشته باشد.»
کتابي که به گفته ي هانري ديگر در طول زندگي او را ترک نکرد و هانري افلاطوني را ديگرگون کرد: « امام افلاطونيان پارس آتش به جانم افکند و آنقدر در کتاب هايم از او گفته ام و کتاب از وي ترجمه کرده ام که سخن ديگري نمي توان گفت.» او از فلسفه ي قرون وسطايي به حکمت اشراقي رسيده بود و از آلمان رسيده بود به ايران.
شش سال غرق شدن در فلسفه ي اسلامي و شيعي در استانبول براي هانري کفايت نمي کرد: « نمي توانستم بدون رفتن به سرزمين برگزيده ام به فرانسه باز گردم، چه آنجا سرزمين سهروردي تيغ نامريي من بود.»
او برگه اي براي مأموريت به ايران گرفت و روز 14 سپتامبر 1945 وارد تهران شد، سفري که به مدت سي و سه سال به صورت مداوم ادامه داشت، او ابتداي پاييز هرسال به ايران مي آمد و تا پايان پاييز در ايران مي ماند، در اين سال با متفکران بزرگي نظير علامه طباطبايي، سيد جلال آشتياني، مهدي الهي قمشه اي، سيد کاظم عصار و سيد حسين نصر به گفتگو پرداخت.
او غرب را با سهروردي و ملاصدرا آشنا کرد به صورتي که او برجسته ترين مفسر غربي حکمت معنوي ايران و فلسفه اسلامي دانسته اند.
کربن بعدها جانشين استادش ماسينيون شد و کرسي اسلام شناسي دانشگاه سوربن را عهد ه دار شد، کربن علاوه بر ملاصدرا، غرب را با انديشه متفکراني چون سيد حيدر آملي، ابن ترکه، ميرداماد و سبزواري هم براي اولين بار آشنا کرد.
کربن سال ها در دانشکده علوم انساني دانشگاه تهران به تدريس پرداخت و به پاس تلاش هاي بي شمارش درمعرفي فلسفه ايراني و اسلامي از دانشگاه تهران و فردوسي مشهد دکتراي افتخاري کسب کرد، پرفسور هانري کربن در هفتم اکتبر 1978 در پاريس در گذشت.
منبع:شاهد جوان ش 54
هانري روز 14 آوريل 1903 در پاريس به دنيا آمد، اولين فرزند خانواده که درست ده روز پس از تولدش با مرگ مادر به دايه سپرده شد ولي وقتي عمه اش در 8 ماهگي او را ديد با يک کودک نحيف روبه رو شد و با اجبار و بدون موافقت پدر او نزد خودش برد، به تبع زندگي در يک خانواده معتقد کاتوليک فرانسوي ابتدا در يک مدرسه عالي علوم مسيحي به تحصيل پرداخت. جان شيفته ي کربن او را پي فلسفه فرستاد، او دنبال حکمت الهي و عرفان بود و تنها بخشي از مسيحيت، نهضت پروتستان بود که مي توانست پاسخگوي بخشي از نيازهاي هانري باشد، هانري وارد دانشگاه سوربن شد و در سال 1925 موفق به دريافت ليسانس فلسفه شد، در 1926 پايان نامه عالي فلسفه، 1928 ديپلم مدرسه تتبعات عاليه دانشگاه پاريس و در 1929 ديپلم مدرسه زبان هاي شرقي پاريس را به دست آورد.
هانري حالا علاوه بر اينکه به فلسفه غربي تسلط پيدا کرده بود توانسته بود با زبان هاي کلاسيک اروپايي، عربي و فارسي هم کاملاً آشنا شود و حتي زبان پهلوي را هم فرا گيرد. کربن شاگرد فيلسوفان بزرگ عصر خود از جمله ادموند هوسرل، ارنست کاسيرر، اميل بريه، اتين ژيلسون و لوين ماسينيون بود.
ورود به مدرسه ي زبان هاي شرقي باعث شد تا از نوامبر 1928 به عنوان شرق شناس درکتابخانه ي ملي به کار گرفته شود و اين آغازي بود به گريزي به سمت شرق، اينجا بود که لويي ماسينيون به داد او رسيد: «جز صرف و نحو لغت نامه چيز ديگري در اختيار نداشتم، از خود پرسيدم که به چه کارمشغولم و چه مي کنم، در کجا راه را گم کرده ام و يا به خطا رفته ام؟»
ماسينيون از سال 1928 در "کولژ دوفرانس" با عنوان مديريت بررسي هاي اسلامي در بخش علوم مذهبي مدرسه عالي آموزشي عربي را آموزش مي داد و به گفته هاي کربن ولخرجي به خرج مي داد و از بيرون ريختن دانشش ابايي نداشت.
کربن درگير سؤالات بي پايان در مورد روابط بين فلسفه و تصوف و آموزه هايي که ماسينيون در مورد تشيع به او آموخته، بود تا اينکه: «خلاصه ي مختصري از سهروردي به زبان آلماني خوانده بودم که ماسينيون از سفر ايران بازگشت و يک چاپ سنگي از اثر اصلي سهروردي با نام « حکمت الاشراق» با خود آورده بود، همراه با تفاسير؛ کتاب بزرگي با بيش از پانصد صفحه بود و به من گفت: اين را بگيريد، فکر مي کنم در اين کتاب چيزي براي شما وجود داشته باشد.»
کتابي که به گفته ي هانري ديگر در طول زندگي او را ترک نکرد و هانري افلاطوني را ديگرگون کرد: « امام افلاطونيان پارس آتش به جانم افکند و آنقدر در کتاب هايم از او گفته ام و کتاب از وي ترجمه کرده ام که سخن ديگري نمي توان گفت.» او از فلسفه ي قرون وسطايي به حکمت اشراقي رسيده بود و از آلمان رسيده بود به ايران.
شش سال غرق شدن در فلسفه ي اسلامي و شيعي در استانبول براي هانري کفايت نمي کرد: « نمي توانستم بدون رفتن به سرزمين برگزيده ام به فرانسه باز گردم، چه آنجا سرزمين سهروردي تيغ نامريي من بود.»
او برگه اي براي مأموريت به ايران گرفت و روز 14 سپتامبر 1945 وارد تهران شد، سفري که به مدت سي و سه سال به صورت مداوم ادامه داشت، او ابتداي پاييز هرسال به ايران مي آمد و تا پايان پاييز در ايران مي ماند، در اين سال با متفکران بزرگي نظير علامه طباطبايي، سيد جلال آشتياني، مهدي الهي قمشه اي، سيد کاظم عصار و سيد حسين نصر به گفتگو پرداخت.
او غرب را با سهروردي و ملاصدرا آشنا کرد به صورتي که او برجسته ترين مفسر غربي حکمت معنوي ايران و فلسفه اسلامي دانسته اند.
کربن بعدها جانشين استادش ماسينيون شد و کرسي اسلام شناسي دانشگاه سوربن را عهد ه دار شد، کربن علاوه بر ملاصدرا، غرب را با انديشه متفکراني چون سيد حيدر آملي، ابن ترکه، ميرداماد و سبزواري هم براي اولين بار آشنا کرد.
کربن سال ها در دانشکده علوم انساني دانشگاه تهران به تدريس پرداخت و به پاس تلاش هاي بي شمارش درمعرفي فلسفه ايراني و اسلامي از دانشگاه تهران و فردوسي مشهد دکتراي افتخاري کسب کرد، پرفسور هانري کربن در هفتم اکتبر 1978 در پاريس در گذشت.
منبع:شاهد جوان ش 54
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}